کد خبر: ۸۶۸۶
۱۹ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۰

تزریق قطره اوستین سوی چشمان عزیزیان را گرفت

علی‌اصغر عزیزیان در نوروز ۹۳، به همراه ۱۶ بیمار تهرانی، بعد از تزریق قطره اوستین سوی چشمانش را از دست داد و شاید یکی از اولین قربانیان این قطره باشد.

۱۷ اسفند ۹۳ بود که تیتر‌های «۲۱ چشم؛ قربانی قطره اوستین»، «دستور ویژه هاشمی برای تزریقی که باعث مشکل بینایی بیماران شد»، «وزارت بهداشت: در حال بررسی هستیم» و... تیترِ یک بیشتر خبرگزاری‌های رسمی کشور را به خود اختصاص داد، اما گویا شیرینی عید بر درد این بیماران که به‌علت بیماری شیرین دیابت مجبور به تزریق قطره اوستین شده بودند، اولویت داشت و همه را به فراموشی مبتلا کرد.

بعد از آن و تا امروز که حدود چندین سال از آن حادثه می‌گذرد، جزئیات بیشتری از نتایج تحقیق وزارت بهداشت منتشر نشده است. شاید این زمان برای مسئولان اندک باشد، اما برای بیمارانی که سال‌ها از نعمت بینایی بهره‌مند بودند و حالا با هر پلک زدن، جز سیاهی چیزی نمی‌بینند، به اندازه هزار قرن می‌گذرد.  

در سالروز این اتفاق ناگوار به‌سراغ فردی می‌رویم که حالا نه سال می‌شود که به جمع نابینایان پیوسته است؛ علی‌اصغر عزیزیان در نوروز ۹۳، به همراه ۱۶ بیمار تهرانی، بعد از تزریق قطره اوستین سوی چشمانش را از دست داد و شاید یکی از اولین قربانیان این قطره باشد؛ قطره‌ای که هنوز تقلبی و اصل بودن آن را وزارت بهداشت اعلام نکرده، اما تاکنون بیش از ۲۵ چشم بعد از تزریق آن کور شده‌اند.         

 

از عید ۹۲ تا ۹۳

علی‌اصغر عزیزیان دیابت نوع ۲ داشت. از آن دیابت‌هایی که بدون دارو و با پرهیز غذایی و ورزش، کنترل‌شدنی بود؛ به همین علت او زیاد بیماری‌اش را جدی نگرفت و یک سال عید در سفر به چابهار به خود استراحت داد و برای مدتی دست از پرهیز برداشت.

افزون بر این ناپرهیزی‌ها، مشکلات خانوادگی که در آن سفر گریبان عزیزیان را گرفته و اعصابش را خرد کرده بود، قند خونش را در یک لحظه به ۴۹۵ رساند. بعد از آن چشم‌های عزیزیان، دنیا را قدری تار دید، اما او این تاری را آن‌قدر جدی نگرفت و حتی وقتی قرآن می‌خواند و خطوط ریز را نمی‌دید، پیش خود فکر می‌کرد دچار پیرچشمی شده است.  

از سفر که بازگشت، به خاطر همین پیرچشمی نزد پزشک رفت، اما دکتر به او گفت قند خونش به‌شدت بالاست و باید چشم‌هایش اورژانسی عمل جراحی شود. عزیزیان که تاکنون به این شدت بیماری قند را حس نکرده بود، تصمیم گرفت قبل از عمل جراحی به پزشک دیگری مراجعه کند.

او نزد یکی از پزشکان معروف فوق‌تخصص چشم در مشهد رفت. دکتر «میم» اعتقادی به عمل جراحی نداشت و معتقد بود چشم‌های او با تزریق قطره اوستین درمان می‌شود. تزریق‌ها به‌صورت دوره‌ای تا اسفند ۹۲ ادامه یافت و گرچه بر تاری دید عزیزیان افزوده می‌شد، دکتر «میم» می‌گفت صبر کنید. تزریق‌ها جواب داده و به‌زودی چشمتان بهبود می‌یابد. خانواده عزیزیان به همین امید، نوروز ۹۳ را آغاز کردند.         

 

خداوند امانتش را بعد از ۵۵ سال پس گرفت

۱۸ ماه بیشتر از آن صبح سیاه در نوروز ۹۳ نمی‌گذرد؛ صبحی که علی‌اصغر عزیزیان مانند ۵۵ سال گذشته از خواب بیدار شد و چشمانش را باز کرد، اما روشنی صبح را ندید. همه‌چیز تاریک بود. با خود اندیشید شاید هنوز شب است. بلند شد و با احتیاط پیش رفت.

کلید را زد، اما باز جز سیاهی چیزی نمی‌دید. سیاهی غریبی بود. هیچ‌گاه حتی در نیمه‌شب هم این‌قدر همه‌چیز سیاه نبود. همسر و فرزندانش را صدا کرد. آن‌ها در کنارش بودند و صدایشان را می‌شنید، اما نمی‌توانست چهره عزیزانش را ببیند.

آن‌ها فکر کردند از اثرات موقت قطره‌ها و تزریق‌هایی است که همین چند روز پیش نزد پزشک متخصصش انجام داده و خیلی زود این تاریکی کنار می‌رود و پدر دوباره می‌تواند آن‌ها را ببیند، اما این انتظار هنوز بعد از گذشت ۱۸ ماه به سر نرسیده و پزشکان هم با جواب ردشان، آب سردی بر دستان خانواده ریختند، با این حال علی‌اصغر عزیزیان و خانواده‌اش، امیدشان را از دست نداده‌اند.

آن‌ها با توکل به خدا منتظر روز‌های بهتری برای پدر خانواده هستند. علی‌اصغر عزیزیان با ایمان قوی و روح بزرگی که دارد، با این موضوع کنار آمده و می‌گوید خداوند ۵۵ سال به من دو چشم بینا داد و حالا امانتش را پس گرفته، بنابراین من حق ندارم که بخواهم ناراحت باشم.       

 

۲۱ چشمِ قربانی در تهران، ما را به فکر برد

آن‌ها با تقدیر کنار آمده بودند و با توکل بر خدا روزگار می‌گذراندند، تا اینکه ۱۷ اسفند ۹۳ سایت‌های خبری پر شد از خبر قربانیان قطره اوستین در تهران؛ خبری که به گوش وزیر بهداشت هم رسید. او دستور پیگیری مستقیم داد. شنیدن این خبر، خانواده عزیزیان را دوباره در شوک فروبرد که آیا ممکن است علی‌اصغر عزیزیان هم یکی از قربانیان قطره اوستین باشد؟  

من فکر می‌کردم بر اثر ناپرهیزی و تقدیر، بینایی‌ام را از دست داده‌ام اما بعد کمی به موضوع مشکوک شدیم

«من فکر می‌کردم بر اثر ناپرهیزی و تقدیر، بینایی‌ام را از دست داده‌ام، اما بعد از انتشار خبر نابینایی ۱۶ نفر (۲۱ چشم) بر اثر تزریق قطره اوستین در کلینیک چشمی در تهران، کمی به موضوع مشکوک شدیم. پسرم قدری تحقیقات کرد و متوجه شد هم‌زمان با من دو نفر دیگر هم در همان بیمارستان در مشهد، بعد از تزریق قطره اوستین، بینایی‌شان را از دست داده‌اند.

برخی می‌گویند این قطره، تقلبی و چینی بوده و برخی دیگر هم می‌گویند تاریخ مصرفش گذشته بود. ما در حال حاضر شکایت‌نامه‌ای علیه وزارت بهداشت تنظیم کرده‌ایم و هدفمان این است که موضوع شفاف‌سازی شود و خدایی‌ناکرده فرد دیگری به‌خاطر همین قطره، از نعمت دیدن محروم نشود. من مطمئنم وزیر بهداشت فرد دلسوزی هستند و دیدم که در بیشتر حوادث، خودشان شخصا حاضر می‌شوند و مطمئنم اگر ایشان خبردار شوند، موضوع را پیگیری می‌کنند.»       

 

آخرین پاسخ وزارت بهداشت در اسفند ۹۳

۲۴ اسفند ۹۳ سیدحسن هاشمی در گفتگو با خبرگزاری تسنیم، درباره آخرین وضعیت بیمارانی که در کلینیک چشم‌پزشکی خصوصی در تهران دچار مشکل بینایی شده بودند، اظهار داشت: در روز‌ها و شب‌های گذشته، بنده هم به معاونت درمان و هم به بازرسی ویژه دفتر وزارت تاکید کردم که روزانه از این بیماران سرکشی کنند، همچنین برای کل مراکز چشم‌پزشکی، داروی لازم تامین شود.

مسئولان بخش نظارتی هم به تمام مراکز چشم‌پزشکی مراجعه خواهند کرد تا اگر مشکلی در تهیه دارو یا نحوه تزریق وجود داشته باشد، به پزشکان کمک شود. وزیر بهداشت درباره تجربه خود در زمینه تزریق داروی اوستین برای بیماران چشمی عنوان کرد‌: بله، بنده هم تجربه این کار را دارم، زیرا این نوع تزریق در تمام دنیا معمول است، ولی تابه‌حال این‌گونه رخدادی سابقه نداشته است.

ممنون هم می‌شویم قوه قضائیه و دستگاه‌های نظارتی که از ساعات اولیه انتشار این حادثه وارد عمل شدند، به‌سرعت رسیدگی و اعمال نظر کنند و با خاطیان -در هر رده‌ای که هستند- برای پیشگیری از تکرار چنین حادثه‌هایی، برخورد شود.

هاشمی در تشریح این قصور مبنی بر اینکه بیشترین مشکل مربوط به دارو بوده است یا پزشک، خاطرنشان کرد‌: تا جایی که بنده متوجه شده‌ام، به‌دلیل اینکه رشته‌ام هم چشم‌پزشکی است، این دارو و نحوه فراهم‌آوری آن دچار اشکال بوده است؛ البته نتیجه قطعی را دستگاه قضایی اعلام خواهد کرد.

در همان زمان وزارت بهداشت هم در بیانیه‌ای اعلام کرد که در حال بررسی موضوع است. در بخش‌هایی از این بیانیه نوشته شده بود: «تزریق داروی اوستین و احتمال کوری پس از تزریق، فقط به‌دلیل تقلبی یا قاچاق بودن دارو اتفاق نمی‌افتد، بلکه اگر شرایط تزریق این دارو هم نامناسب و غیربهداشتی باشد، ممکن است عوارض سنگینی روی بینایی بیمار برجای بگذارد.» 

رسول دیناروند، رئیس سازمان غذاودارو هم گفته بود: «در حال بررسی هستیم که بدانیم آیا منشأ این آلودگی، داروی تقلبی بوده است یا آلودگی ثانوی در مرکز به هنگام تزریق؟» این مقام مسئول درباره نحوه ورود این دارو به بازار گفت: «منشا داروی اوستینِ وارداتی، کشور سوئیس است و به‌صورت مجاز وارد کشور می‌شود که در آلوده نبودن آن تردیدی وجود ندارد، اما نوع تقلبی آن نیز آن‌قدر به این دارو شبیه است که تشخیص آن برای پزشک هم دشوار است.

بنابراین تمامی مراکز درمانی می‌دانند که خرید دارو صرفا از مراکز مجاز و داروخانه امکان‌پذیر است و کسانی که خارج از این مراکز خرید کنند، تخلف انجام داده‌اند.» با این گفته‌ها بیماران منتظر بودند تا منشأ آلودگی به‌زودی اعلام شود، اما از آن تاریخ به بعد، دیگر هیچ‌گونه خبری درباره قطره «اوستین» و نتایج تحقیقات منتشر نشد.

علی‌اصغر عزیزیان حاضر به گفتگو با شهرآرامحله نبود، اما تنها یک دلیل او را پای میز مصاحبه کشاند و آن هم چیزی نبود جز عشق معلمی. این معلم دلسوز که سال‌ها به دانش‌آموزان درس می‌داده، این‌بار هم نتوانست دست از آموزش بکشد. او راضی به گفتگو شد که شاید بتواند با حرف‌هایش تنها به یک نفر درس دهد و او را با خطرات دیابت آشنا کند.

می‌گوید شاید دیگر کسی مانند من از نعمت دیدن محروم نشود. او متولد سال ۳۸ است و دبیر بازنشسته‌ای است که دوران خدمتش را به‌طور مساوی در زاهدان، کرمان و مشهد گذرانده است. از سال ۷۹ به مشهد آمده و سال‌ها در مدارس راهنمایی و دبیرستان نواحی ۴، ۲ و ۷ مشهد درس‌های زبان، علوم‌تجربی و شیمی تدریس کرده است.

 

علی‌اصغر عزیزیان بعد از تزریق قطره اوستین سوی چشمانش را از دست داد

 

گفتگو به خاطر دانش‌آموزان

او چندسالی هم دبیر مدرسه‌ای راهنمایی در محله جاهدشهر بود و بعد از خدمت در این محله، ساکن آن شد. با ورود به محله جاهدشهر تابستان‌ها هم دست از تدریس نمی‌کشید و به بچه‌های مسجد امام‌خمینی (ره) زبان انگلیسی می‌آموخت. عزیزیان که بیشتر با مسجدی‌ها ارتباط دارد، اهالی جاهدشهر را انقلابی، محترم و مهربان توصیف می‌کند و می‌گوید: ازآنجاکه بیشتر ساکنان جاهدشهر همان جهادی‌های سابق هستند، افراد متدین و دینداری‌اند.

- وقتی پزشکان گفتند برای همیشه بینایی‌تان را از دست داده‌اید، چه احساسی داشتید؟
توکل به خدا، او ۵۵ سال به من چشم داده و حالا گرفته. لابد حکمتی در این کار بوده است. یاد خدا به من آرامش می‌دهد.

- یعنی حتی برای یک روز هم افسردگی نگرفتید؟
من تلاشم را می‌کنم تا خوب شوم و اگر جایی بتوانند عمل کنند و سوی چشمانم را برگردانند، به آنجا می‌روم، اما توکلم بر خداست. هرچه او صلاح بداند. خانم عزیزیان: من و بچه‌ها بیشتر عصبی شده بودیم. چشمانم را برای یک لحظه می‌بستم، قلبم می‌گرفت و فریاد می‌کشیدم. در این لحظه آقای عزیزیان، مرا آرام می‌کرد. شکر خدا او خیلی قوی است.  

- زندگی در این ۱۸ ماه چطور می‌گذرد؟
روزی دو تا سه ساعت می‌آیم پارک و با همسر یا فرزندم پیاده‌روی می‌کنم. در خانه هم بیشتر اوقاتم را با شنیدن سخنرانی‌های مذهبی و قرآن می‌گذرانم. از بچه‌ها خواسته‌ام برنامه‌های مذهبی را از اینترنت برایم بگیرند تا گوش کنم. گاهی همسر و فرزندانم، کنارم می‌نشینند و برایم قرآن می‌خوانند.  

- بعد از دست دادن بینایی، رفتار اطرافیان با شما چطور بود؟
اطرافیان فکر می‌کنند من دیگر به دردشان نمی‌خورم؛ البته من این‌طور احساس می‌کنم. به نظر من مسائل مادی بر معنوی غلبه کرده و سبب شده آن‌ها فکر کنند کاری از دست من برنمی‌آید، اما توجه به معنویات، مرا سرپا نگه داشته است. خیلی از بچه‌های مسجد مرا می‌شناسند. شب شهادت حضرت فاطمه‌زهرا (س) در مسجد برای بچه‌ها کلاس گذاشتم و الان هم به یاد قدیم، بچه‌ها می‌آیند و حالم را می‌پرسند؛ البته باید از همسرم هم تشکر کنم؛ چراکه الان بار زندگی بر دوش اوست.

- حالا نمی‌خواهید برای بچه‌ها کلاس بگذارید؟  
دوست دارم، ولی سخت است. نمی‌توانم. برایشان در مسجد صحبت می‌کنم، اما کلاس نمی‌توانم بگذارم.  

- قصد ندارید شروع به آموختن خط بریل کنید؟
خیر؛ این روز‌ها شنیدن بیشتر آرامم می‌کند. من عمری درس خواندم و درس دادم. حالا بیشتر دلم می‌خواهد بشنوم.  

- از وقتی بینایی‌تان را از دست داده‌اید، حواس دیگرتان قوی‌تر شده؟
فکر می‌کنم شنوایی‌ام قوی‌تر شده. دقتم هم افزایش یافته است. دخترش می‌گوید: حس ششم ایشان هم قوی شده، بدون اینکه ما را ببیند، حالات صورتمان را می‌خواند و می‌گوید خسته شدید یا کسل هستید و...  

- اختصاص یک روز به نام عصای سفید، چقدر می‌تواند به نابینایان کمک کند؟
راستش عصای من که سفید نیست؛ همان عصای کوهنوردی است که حالا به‌عنوان عصای سفید از آن استفاده می‌کنم، ولی حقیقت این است که این روز در حد یک اسم تقویمی است و زیاد به نابینایان توجه نمی‌شود. در محله جاهدشهر و منطقه ۱۲ که حتی یک باشگاه ورزشی ویژه نابینایان وجود ندارد، اما همسرم در چهارراه‌لشکر قاسم‌آباد یک سالن ورزشی مختص نابینایان پیدا کرد.

خواستیم در آنجا ثبت‌نام کنیم که متأسفانه نشد. باشگاه هیچ تعهدی در قبال سلامت نابینایان نمی‌پذیرفت و می‌گفت باید خودشان مراقب باشند؛ به همین خاطر ترجیح دادم در همین پارک نیایش ورزش کنم. خداراشکر در حال حاضر قندم با همین پیاده‌روی و پرهیز غذایی، تحت کنترل است و دارویی مصرف نمی‌کنم.

- جاهدشهر را از دید یک نابینا چگونه می‌بینید؟
چون من ۵۵ سال از عمرم را بینا بودم و حالا یک‌سال‌ونیم است که چشمانم را از دست داده‌ام، خیلی برایم سخت است که به‌تن‌هایی راه بروم. من در گذشته زیاد به پارک نیایش می‌آمدم و ورزش می‌کردم. می‌دانم در کدام قسمت پارک هستم، اما برایم سخت است که تنها راه بروم. شاید برای کسانی که از ابتدا نابینا بوده‌اند، رفت‌وآمد راحت‌تر باشد.  

- بیماری، بخشی از گرفتاری است و هزینه‌ها بخش دیگر؛ برای هزینه‌ها مشکلی نداشتید؟
خام عزیزیان می‌گوید: همسرم بازنشسته آموزش‌وپرورش است. ایشان در زمان خدمت، بیمه طلایی بودند و هیچ استفاده‌ای از بیمه نکردند و فقط می‌رفتند و تمدید می‌کردند، ولی حالا که نیاز به مراجعه به پزشک پیدا کرده‌اند، آموزش‌وپرورش می‌گوید تعداد بازنشسته‌ها زیاد است و نمی‌تواند خدمات بیمه طلایی به آن‌ها بدهد! ما در جواب گفتیم ممکن است تعدادشان زیاد باشد، اما زیادی نیستند! آن‌ها ۳۰ سال زحمت کشیدند و حالا باید بتوانند از خدمات درمانی استفاده کنند، با این حال در این چندسال تمامی هزینه‌ها را خودمان پرداخت کردیم.  

- یک آرزو؟
سلامتی و امنیت جامعه مسلمین

- حرف آخر؟
از جامعه پزشکی تقاضا دارم دلسوزانه‌تر و مسئولانه‌تر با بیماران برخورد کنند. پزشکان باید برای بیماران، وقت بگذارند و با آن‌ها صحبت کنند. طوری نباشد که حوصله حرف زدن نداشته باشند. خیلی از مردم، اطلاعاتشان درباره دیابت ناچیز است. این وظیفه پزشکان است که مردم را از خطرات آن آگاه کنند.

رسانه‌ها هم وظیفه خطیری دارند و باید در آگاه‌سازی مردم گام بردارند. صداوسیما نباید برنامه‌های پزشکی‌اش را محدود به ساعات اولیه صبح کند. مردم باید بدانند و بیماران دیابتی چکاپ شوند تا مبادا فرد دیگری مانند من با بی‌اطلاعی، بینایی‌اش را از دست بدهد.  
من علاقه زیادی به طب سنتی دارم؛ طب مدرن، راه‌های درمان را ارائه می‌دهد، اما طب سنتی ریشه‌یابی می‌کند و می‌گوید علت چیست. اگر این دو با هم آشتی کنند، به بیماران کمک زیادی می‌شود، اما الان فکر می‌کنم به هم پشت کرده و در دو ضلع مخالف قرار گرفته‌اند.

پدرم عاشق طب سنتی است؛ او به‌نوعی دکتر فامیل است. هرکس زنگ می‌زند مشاوره طب سنتی می‌گیرد

- دختر آقای عزیزیان می‌گوید: پدرم عاشق طب سنتی است؛ او به‌نوعی دکتر فامیل است. هرکس هرمشکلی برایش پیش می‌آید، زنگ می‌زند مشاوره طب سنتی می‌گیرد. معمولا هم راهنمایی‌های پدر کمکشان می‌کند. گاهی گیاهانی را استفاده می‌کنند که مثلا بعد از یک سال ما در تلویزیون می‌بینیم دارند آن را تجویز می‌کنند، یا مطبوعات می‌نویسند که دانشمندان در حال تحقیق روی اثرات آن گیاهند.

یک‌بار لثه‌های پدرم دچار مشکل شده بود و در همان زمان، از جاده گل‌های کلزا عبور می‌کرد. پدرم رفت، گلی را کند و جوید و عفونت دندانش برطرف شد. بعد از دوسال من از رادیو شنیدم که می‌گفت دانشمندان اعلام کرده‌اند که کلزا برای درمان لثه مفید است.  

ما بیشتر از این ناراحتیم که اگر کوچک‌ترین اتفاقی برای ما می‌افتاد، پدرم با اطلاعاتی که داشت، سریع ما را خوب می‌کرد، اما متأسفانه حالا این اتفاق برای خودش افتاده و هیچ‌کاری از دست ما برنمی‌آید. وقتی این اتفاق برای پدرم رخ داد، من به کتابخانه حرم رفتم و بیشتر کتاب‌های تخصصی چشم را مطالعه کردم. علم دارد روزبه‌روز پیشرفت می‌کند و ما مطمئنیم به‌زودی بینایی پدرم بازمی‌گردد...

* این گزارش پنج شنبه، ۲۳ مهر ۹۴ در شماره ۱۱۹ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر